کد مطلب:153988 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

شهادت عابس
عابس نزد امام آمد و عرض كرد: یا اباعبدالله در روی زمین از دور و نزدیك كسی محبوب تر از شما نزد من نیست، اگر می توانستم قتل و ظلم را از شما به چیزی كه از خون و جانم عزیزتر باشد دور سازم هر آینه انجام می دادم، السلام علیك یا اباعبدالله. گواه باش كه من بر طریقه شما و پدر شمایم، پس از سلام و وداع با شمشیر كشیده به سوی میدان حركت كرد در حالی كه ضربتی بر پیشانی داشت بمیدان آمد و مبارز طلبید.

ربیع بن تمیم می گوید: همین كه دیدم عابس بطرف میدان می آید چون قبلا در جنگها او را دیده بودم كه شجاع بی مثل و نظیر است، فریادكشیدم: مردم! این شیر شیران است این پسر ابی شبیب شاكری است، هیچ كس تنها به میدان نرود كه جان سالم درنمی برد.

عابس صدا می زد: الا رجل، الا رجل، ولی هیچ كس به مصاف او نرفت عمرسعد كه چنین دید صدا زد ویلكم ارضخوه بالحجارة «وای بر شما او را سنگ باران كنید.» سپاهیان كوفه هم از هر سو او را سنگ باران كردند.

عابس كه دید، هیچ كس به میدان او نمی آید كلاه خود و زره را از سر و تن برگرفت و به پشت سر پرتاب نمود، و با بدن بدون سلاح به دشمن حمله كرد ربیع بن تمیم می گوید: بخدا قسم دیدم كه به هر سو حمله می كند بیش از دویست نفر فرار می كنند و به روی یكدیگر می ریزند، تا آن كه لشكر از چهار طرف او را محاصره كردند و از بسیاری جراحات سنگ و زخم نیزه و شمشیر سرانجام از پای درآمد و به شهادت رسید و سر او را بریدند، جماعتی


اطراف سر را گرفته و به نزاع پرداختند و هر یك می گفت: كه من او را كشته ام اختلاف را پیش عمرسعد بردند، ابن سعد گفت: عابس را یك نفر نكشته است بلكه همه شما دسته جمعی او را كشتید [1] .



جوشن ز بر فكند كه ما هم نه ماهیم

مغفر ز سر فكند كه بازم نیم خروس



بی خود و بی زره بدر آمد كه مرگ را

در بر برهنه می كشم اینك چه نوعروس



وقت آن آمد كه من عریان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم



آنچه غیر از شورش و دیوانگی است

اندر این ره روی بر بیگانگی است



آزمودم مرگ من در زندگیست

چون رهم زین زندگی پایندگی است




[1] ابصار العين في انصار الحسين ص 76 - الحسين في طريقه ص 10 - نفس المهموم ص 282.